كسراكسرا، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

ثانيه هاي حضور تو

کسرا و چالش شیشه شیر

سلام کسرای من! از امروز تصمیم گرفتم هر کاری رو که میکنی همون روز توی خاطراتت بنویسم! ما دیروز یعنی در ۳۵امین روز زندگی زمینی تو رفتیم دکتر و دکتر به ما گفت باید وابستگیت از سوند و سرنگ گرفته بشه و خودت از طریق دهان شیر بخوری!منم چند روز بود تلاش میکردم ولی از دیشب جدی تر شدم و امروز یعنی روز ۱۹ بهمن ۹۳ تو برای اولین بار وعده شیرت رو با شیشه خوردی نفس مامان! اینم یه عکس البته با کیفیت کمتر صرفا جهت ثبت خاطره! تا موفقیتهای بعدی  ...
19 اسفند 1393

از روز اول تا یک ماهگی

سنجاقک کوچولوی من،سلام! الان که دارم برات می‌نویسم تو مثل فرشته ها خوابیدی و البته یه ذره بعضی وقتها به خودت میپیچی که دکترت میگه قولنج داری و کاملا طبیعیه! پسر خوب و دوست داشتنی من،باورم نمیشه از آخرین تکونی که تو دلم  خوردی یک ماه گذشته!الان دقیقا یک ماه و ۲ روزه که هرشب با دیدن روی ماه تو میخوابم  و هر روز صبح به عشق دیدن  و بغل کردنت روزم رو شروع میکنم! تو این پست میخوام ازچند روز قبل از اون روز عجیب که اومدی پیشمون برات بگم! یه شب طولانی زمستون،که مثل بیشتر شبای دوران بارداری خوابم نمی اومد اومدم  و تو توی دل من در حال تکون خوردن بودی اومدم تو وبلاگت بنویسم! کلی هم برات نوشتم ولی همش پرید! اون شب نم...
16 اسفند 1393

تو آمدی و جهانم دوباره زیبا شد!!!!!

شازده کوچولوی من،سلام! پسر کوچولو و مهربون من!کسرای دوست داشتنی من! این روزا وقتی صبح از خواب پا میشم و میبینم یه فرشته کوچولو کنارم خوابه،نمیدونی چه حس قشنگی بهم دست میده! به دنیای من خوش اومدی فرشته آسمونی. این روزها هرچی بخوام احساسم رو در قالب کلمات بیارم تمام لغت نامه های دنیا هم که جمع بشن باز هم کلمه گم میارن! پسر عزیز من،مثل تک تک روزهای چیز قابل پیش بینی ۷ ماهی که گذشت،تو یه روز نه چندان سرد بهمن ماه ۹۳ باز هم من و بابا و همه خانواده رو هیجان زده کردی! تو اومدی!بی بهانه تر و ساده تر از همه  اومدنهای دنیا! خوشحالم که هستی! تو این پست نه میخوام بگم چی شد اومدی،نه میخوام عکسهاتو بذارم،نه میخوام..... فقط میخوام وق...
6 اسفند 1393
1